خوابگردها

خوابگردها

کتب مشترک خوابگردها - مجله الکترونیک خوابگردها
خوابگردها

خوابگردها

کتب مشترک خوابگردها - مجله الکترونیک خوابگردها

حسین طلائی - سفیر



 

مجله الکترونیک خوابگردها

ویژه نامه :حسین طلائی - سفیر

روی تصویر کلیک کنید

مه ناز تاجیک



 

مجله الکترونیک خوابگردها

ویژه نامه : مه ناز تاجیک

روی تصویر کلیک کنید

پرویز طهماسبی_ظفر


 

مجله الکترونیک خوابگردها

ویژه نامه :پرویز طهماسبی_ظفر

روی تصویر کلیک کنید

محمدزمان شیخ

 

مجله الکترونیک خوابگردها

ویژه نامه :محمدزمان شیخ

روی تصویر کلیک کنید

محمدزمان شیخ

 

مجله الکترونیک خوابگردها

ویژه نامه :محمدزمان شیخ

روی تصویر کلیک کنید

محمد جلیلوند(میم جیم)*26

زندگی شاید

مردیست با آرایش جنگی

برای زنی

با آرامشی رنگی


محمد جلیلوند

محمد جلیلوند(میم جیم)*25

چقدر

به من می آیی

اما با من نمی آیی


محمد جلیلوند

محمد جلیلوند(میم جیم)*24

خوشبخت مردیست

که مسکن تمام دردهایش لبخند توست

بدبخت منم

که باید در شعرهایم گریه کنم


محمد جلیلوند

محمد جلیلوند(میم جیم)*23

 پشت صحنه تمام جنگ ها

زنیست که مانده

پیراهن خونین کدام

سرباز عاشق را بشوید


محمد جلیلوند

محمد جلیلوند(میم جیم)*22

 تنها شبی

خانه ام را آفتابی کن

در انتظار روی ماهت

عید قربان بر پا خواهم کرد


محمد جلیلوند

محمد جلیلوند(میم جیم)*21

آغوشت را ببند مترسک

آغوشت را ببند

این مهمان ها

ارزش استقبال ندارند


محمد جلیلوند

راه اشتباه


گرچه دیدم آسمانی را که بارانی نبود
سهم من از عشق تو جز حال طوفانی نبود
فالگیری گفت چشمی دیده در فالم شبی
از نگاهش تلخ تر در هیچ فنجانی نبود
سایه‌ی من جان گرفت و رو به روی من نشست
حرف دل با سایه گفتن کار آسانی نبود
تکیه بر دیوار حسرت کرده چشمم تا سحر
اشک در اندیشه‌ای جز سیل و ویرانی نبود
کوچه‌ای بن بست، عابر مست، راهی اشتباه

آن نشانی حاصلش جز این پشیمانی نبود


مژگان مهر

محمد جلیلوند(میم جیم)*20

آقای کلانتر

این بار برای اعتراف عیادت آمدی

کمی گاز اشک آور بیار

این بغض مدتهاست گلویم را بازی می دهد


محمد جلیلوند

دلم گرفت


از قیل و قال زاغ خدایا دلم گرفت
از قصه‌‌های آدم و حوا دلم گرفت
با این نقاب‌‌های به ظاهر ستودنی
بر چهره‌‌ها... ز مردم دنیا دلم گرفت
خورشید را به مسلخ شب سر بریده اند
جشنی به پا شد از شب یلدا دلم گرفت
دیدم که پای پنجره افتاده رد خون
گنجشک مرده از شب سرما دلم گرفت
با کودکی که آینه از من کشیده است
می‌گویم از نبودن بابا دلم گرفت
دردی درون آینه پاشیده روز و شب
شاید رفیق من شده...
 اما دلم گرفت


مژگان مهر

زهره برقچی *20

نشسته‌ در کنج بی‌کسی

چشم‌ها خشکیده

در چاه گود انتظار

نه  قطره‌ اشکی

می‌جوشد از ژرفایشان

نه جلایی مانده

گونه‌های رنگ‌پریده‌ را

خشک نخواهد شد

پیراهن انتظار

 آویخته‌ در مسیر باد‌های موسم دیدار

تازه می‌شود

دمادم

در زیر باران خاطرات

خشک نخواهد شد

می‌دانم


زهره برقچی