خوابگردها

کتب مشترک خوابگردها - مجله الکترونیک خوابگردها

خوابگردها

کتب مشترک خوابگردها - مجله الکترونیک خوابگردها

محمد جلیلوند(میم جیم)*3

الف ب پ

تا نون

هر روز سر و کله می زنم


محمد جلیلوند

بی گناه


دیدی و ندیدی که چه محشݛ کردم
از باور خود گوش فلک کر کردم
از خاک شنیدم که به بادم دادی
با اشک هوا را به سرش تر کردم
دیوانه شدم... آینه پرسید از من
اوکیست؟ بگو... عشق تو باور کردم
عمری به نگاهت دل و دینم بستم
در بتکده‌ها ذکر تو کافر کردم
شاید نشنیدی که به یادت دل را
در سینه‌ی آتش زده اخگر کردم
با عکس تو خو کرده نگاهم... اما
رویای تو را گرمی بستر کردم
رفتی و ندیدی که به پایت تنها
با خاطره‌‌ها فاصله را سر کردم


مژگان مهر

زهره برقچی *2

پنهان  شده ام

در زیر خط و خال نقاب ها

شعر می گویم

شعر می بافم

شعر می پزم

و می شویم همه شعرهایم را

درون تشتی  با عصاره ی صبر

شعرهایی که جسارتِ فروغ را کم دارند

شعرهای من سیاه اند

شعرهای من

به کدورتِ سیلاب اند

گفتنی های من

پیچیده در هزاران ملافه ی شَرم

واگویه هایی

به سردیِ

یخ پاره های قطب شمال اند


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*9

روسری ات را ببند

نه این عشق کامل بود

نه این دست

که موهایت را ببافد


محمد جلیلوند

محمد جلیلوند(میم جیم)*2

برای پسرهای محل

تو خط چشم می کشیدی

من خط و نشان


محمد جلیلوند


غزل

درد را تا با دل تنگم کشیدم شد غزل
اشک را در غربتم هر شب چکیدم شد غزل
روبه‌روی آینه خیره به تصویرم شدم
آینه از غم ترک برداشت، دیدم شد غزل
کاغذ شعر مرا بادی به باغ خانه برد
شمعدانی گریه سر داد و شنیدم شد غزل
جای شانه خنجری بر فرق زیبایی نشست
از نجات آدمی دل را بریدم شد غزل
پادشاه عشق را در خواب دیدم بر صلیب
توبه خوان ِ عشق از خوابم پریدم شد غزل
شعر و نثر و داستان و دردهای دلنوشت
حاصلش زهر هلاهل شد چشیدم شد غزل
حال مجنون حال لیلا حال شیرین حال من
نسخه ی تنهایی خود را خریدم شد غزل


مژگان مهر

زهره برقچی *1

روزی خواهد آمد

صبح یکی از همین روزهای باقی مانده

جاده ی رو به غروب را

قدم خواهم زد

 

با شتابِ بال پروانه

نرم آهنگِ صدای پایِ حلزونِی کوچک

که به جای صدفش

صندوقچه ای بر گُرده اش آویخته

با مُهر یادگاری های خَراشانیده

 

همه جایش تو به تو

لا به لا

انباشته از زخمِ ناسورِ

گزش هایِ نابجا

 

کوچ می کنم

از ولایتِ قُربت

پناهنده می شوم

به سرزمینی غریب

 

بال هایی فراخ می خواهم

بکوبم بر سینه ی این

آسمانِ راه راهِ خاکستری

با آن خال هایِ درشت و سیاهِ زشت،

که می مکند ته مانده یِ باقی مانده یِ خاطراتم را

هم چون سیاه چاله هایِ بی انتها

کوچ می کنم

از خاک زمین

پناهنده می شوم

به سرزمینِ بی بازگشت


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*1

لعنت

بر دهانی که

 بی موقع هم باز نشد

بگوید دوستت دارم


محمد جلیلوند