خوابگردها

خوابگردها

کتب مشترک خوابگردها - مجله الکترونیک خوابگردها
خوابگردها

خوابگردها

کتب مشترک خوابگردها - مجله الکترونیک خوابگردها

زهره برقچی *13

با من از سبزینه های خزان بگو

رویش دوباره ی جوانه های نورسته

بر شاخ سار خشک و تکیده ی دشت نگاه

از تکرار دیدار

در تقویم طاقت فرسای فاصله ها

از نوازش سر انگشتان نسیم

بر حجم سیاه گیسوی شب

بگذار راهی

کوره راهی نقبی بزنم

به ژرفای عمیق سیاهی چشم هایت


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*13

( چشمانش غزل )

گیسوانش مثنوی

صورتش سپید

دفتر شعرست دختر ایرانی


محمد جلیلوند

شاید


شاید تو را دوباره ز دل آرزو کنم
در کوچه‌‌های خاطره‌ام جستجو کنم
از بارشی به خاطر بغضی شبیه تو
با گونه‌‌های خیس کمی گفتگو کنم
از چهره‌ات به حافظه‌ام نور می‌دود
شعله زنم،  زبانه کشم،  های‌وهو کنم
شاید کنار پنجره شب را ز عشق تو
تا صبح با هوای دلم زیرو رو کنم
باید بهانه جور شود .... پا به پای تو
این زخم لب گشوده‌ی دل را.... رفو کنم


مژگان مهر

زهره برقچی *12

اسیر ابرهای سیاه ست

آفتاب

در آسمان شعر من

پنجره ی چشمم

با پرده های ضخیم و زمخت

سرد و سنگین

از کدورت های کهنه

پوشیده اند

و خدا .....

خدا به تماشا ایستاده است


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*12

ترکش

این همه بچه بازی برای چیست

مثل تیر نامرد

حرفت را مردانه بزن


محمد جلیلوند

زهره برقچی *11

پوشانیده سر و جانش

در لایه های وهم و گمان

چشم فرو بسته

زبانش نیز

آواهایی به پرواز

در حجم  تهیِ جمجمه اش

چونان کلاغ هایی به فکر کوچ

گوش ها بریده

ناتوان در تشخیص

مومیایی زنده به گور


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*11

 بنان بخواند

کولر نفس بکشد

تو بخوابی

چه ترافیک لذت بخشی


محمد جلیلوند

زهره برقچی *10

کوله بار دل تنگی ها بر دوش

می گذرم

از اقیانوس آرزوهای محال

پیچیده در لایه های گمان

 

می لرزد پای سایه ام

به خود می خوانندم

صداهایی موهوم

از ورای افق های دور

نزدیک است

پایان سفر


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*10

دستش به دهانش نمی رسید

گره روسری اش را

باز کرد


محمد جلیلوند

تصویر درد


ابری شکست و حاصل آن مرگ خانه شد
مردی برای بارش امشب بهانه شد
تصویر درد...
 آینه را پیش چشم من
درهم شکست و فاتح جنگ شبانه شد
دستی کرخت پنجره را باز و بسته کرد
تا سایه‌ای شبیه تو با من روانه شد
در آسمان خاطره‌ام با تو پر کشید
یک زن که سهم او قفسی جاودانه شد
تقدیر شوم و طالع نحسی نوشته است
چشمی که حسݛتش غم این شاعرانه شد
تعبیر فال حافظ و یلدای امشبم
شاید هوای معجزه‌ای عاشقانه شد


مژگان مهر

زهره برقچی *9

خودنمایی می کند

در بی کران پیچ و خم های خیال

فریاد اوهام

 

جای به جایم

زخمیِ خشم های فرو خورده

ترکیده تاول های چرکین

چشم هایم کاسه ی خونی مذاب

در جدالی نابرابر

با اهریمن های پلشت درون

 

جلودارم نیست

خودِ خویشتنِ خویشم

بال اثیری ام در بند

 

هیچ و

کمی هم بیش تر

نیست دیگرم

حوصله ی ماندن


زهره برقچی

خدای من


در من بتی شکسته شبی چون خدای من
آتش زده به کشتی بی ناخدای من
قسمت نشد که با تو شبی را سحر کنم
تنها نصیب پنجره شد گریه‌‌های من
بیهوده من به عشق تو دل دادم و شده ست
محکوم حسرت این دل بی دست و پای من
شاید شنیده‌ای که تو را مشق می‌کنند
نتهای نم کشیده‌ی بی انتهای من
پایان ماجرا که زنی شعله می‌کشد
شعری بگو که معجزه باشد برای من


مژگان مهر

زهره برقچی *8

  

دیوارها

هر روز بلندتر

کوچک تر می شوند

پنجره ها

 

دیگر به اشتباه

هیچ باریکه ی نوری

راه گم نکرده

سر نمی کوبد

به شیشه ی زنگار گرفته ی روح من

 

تاریک بیغوله ی جاودانه

کش می آیند روزها

به درازای سالی

سالهای سال

پیر شده ام

در گذر سالی

که گذشت ...


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*8

دستم

بیهوده ترین آغوش دنیاست

کاش هر دو

ناقص بودند


محمد جلیلوند

قسم

قسم

رویای شاهزاده‌ی زیبای هرشبم
آغوش می‌شود به تمنای هرشبم
از عشق، کهنه کاغذِ بیچاره خسته شد
بس که نوشت از تب و غوغای هر شبم
تصویر توی آینه با من غریبه نیست
چیزی شبیه بغض غزلهای هرشبم
با بغض میخرم نم اشکی برای خود
شاید که بشکنم غم فردای هر شبم
عشقم... قسم به آنچه برایت سروده‌ام

من آخرین مسافر تنهای هر شبم


مژگان مهر