خوابگردها

خوابگردها

کتب مشترک خوابگردها - مجله الکترونیک خوابگردها
خوابگردها

خوابگردها

کتب مشترک خوابگردها - مجله الکترونیک خوابگردها

زهره برقچی *12

اسیر ابرهای سیاه ست

آفتاب

در آسمان شعر من

پنجره ی چشمم

با پرده های ضخیم و زمخت

سرد و سنگین

از کدورت های کهنه

پوشیده اند

و خدا .....

خدا به تماشا ایستاده است


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*12

ترکش

این همه بچه بازی برای چیست

مثل تیر نامرد

حرفت را مردانه بزن


محمد جلیلوند

زهره برقچی *11

پوشانیده سر و جانش

در لایه های وهم و گمان

چشم فرو بسته

زبانش نیز

آواهایی به پرواز

در حجم  تهیِ جمجمه اش

چونان کلاغ هایی به فکر کوچ

گوش ها بریده

ناتوان در تشخیص

مومیایی زنده به گور


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*11

 بنان بخواند

کولر نفس بکشد

تو بخوابی

چه ترافیک لذت بخشی


محمد جلیلوند

زهره برقچی *10

کوله بار دل تنگی ها بر دوش

می گذرم

از اقیانوس آرزوهای محال

پیچیده در لایه های گمان

 

می لرزد پای سایه ام

به خود می خوانندم

صداهایی موهوم

از ورای افق های دور

نزدیک است

پایان سفر


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*10

دستش به دهانش نمی رسید

گره روسری اش را

باز کرد


محمد جلیلوند

تصویر درد


ابری شکست و حاصل آن مرگ خانه شد
مردی برای بارش امشب بهانه شد
تصویر درد...
 آینه را پیش چشم من
درهم شکست و فاتح جنگ شبانه شد
دستی کرخت پنجره را باز و بسته کرد
تا سایه‌ای شبیه تو با من روانه شد
در آسمان خاطره‌ام با تو پر کشید
یک زن که سهم او قفسی جاودانه شد
تقدیر شوم و طالع نحسی نوشته است
چشمی که حسݛتش غم این شاعرانه شد
تعبیر فال حافظ و یلدای امشبم
شاید هوای معجزه‌ای عاشقانه شد


مژگان مهر

زهره برقچی *9

خودنمایی می کند

در بی کران پیچ و خم های خیال

فریاد اوهام

 

جای به جایم

زخمیِ خشم های فرو خورده

ترکیده تاول های چرکین

چشم هایم کاسه ی خونی مذاب

در جدالی نابرابر

با اهریمن های پلشت درون

 

جلودارم نیست

خودِ خویشتنِ خویشم

بال اثیری ام در بند

 

هیچ و

کمی هم بیش تر

نیست دیگرم

حوصله ی ماندن


زهره برقچی

خدای من


در من بتی شکسته شبی چون خدای من
آتش زده به کشتی بی ناخدای من
قسمت نشد که با تو شبی را سحر کنم
تنها نصیب پنجره شد گریه‌‌های من
بیهوده من به عشق تو دل دادم و شده ست
محکوم حسرت این دل بی دست و پای من
شاید شنیده‌ای که تو را مشق می‌کنند
نتهای نم کشیده‌ی بی انتهای من
پایان ماجرا که زنی شعله می‌کشد
شعری بگو که معجزه باشد برای من


مژگان مهر

زهره برقچی *8

  

دیوارها

هر روز بلندتر

کوچک تر می شوند

پنجره ها

 

دیگر به اشتباه

هیچ باریکه ی نوری

راه گم نکرده

سر نمی کوبد

به شیشه ی زنگار گرفته ی روح من

 

تاریک بیغوله ی جاودانه

کش می آیند روزها

به درازای سالی

سالهای سال

پیر شده ام

در گذر سالی

که گذشت ...


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*8

دستم

بیهوده ترین آغوش دنیاست

کاش هر دو

ناقص بودند


محمد جلیلوند

زهره برقچی *7

حرف هایی در من زندانی اند

گاه روزنی نقب می کنند

در سیاهی روزهای شب گون

گاه

در هیبت واژه هایی تیز

هم چون ریزآبه های یخ زده

می خراشند

پیکر نرم و لطیف شعرهایم


زهره برقچی

محمد جلیلوند(میم جیم)*7

ماندن

مرد نمی خواهد

زنی می خواهد که دلبری کند


محمد جلیلوند

وقتش رسیده


وقتش رسیده تا که بنوشم شراب را
پیدا کنم تمام غزل‌های ناب را
این عشق لعنتی شده هرشب سؤال من
شاید شبی تو آیی و گویی جواب را
ماهی ِ قرمزی که به تنگی اسیر بود
تنها شنیده اوج و فرود ِ حباب را
یا در قفس ... پرنده‌ی بی بال و پر کشید
تنها به روی سقف قفس ... صد شهاب را
وقتش رسیده تا غزلی تازه رو کنم
تعبیر این تلاطم پر اضطراب را
تاثیر آه... آینه را مات می‌کند
باید که چاره‌ای کنم، این عذاب را


مژگان مهر

زهره برقچی *6

دل تنگم این روزها

دل تنگِ ایوانِ خانه ی کوی صنوبر

با ستون های چهارگوشش

به گنجایشِ قایم باشک ها

تشک های ردیف

ابتدا تا انتهای ایوان

در گرم ترین شب های تابستان ...

 

آسمانی به وسعت کویر

ستاره هایی پر فروغ تر

گاهی قمری در پرواز

این سو

به آن سویش ...

 

دلم تنگ است

برای کاغذبادهای تک برگِ گریزان

 

دلم برایِ خودم تنگ است

که جا ماند

در روزهای دور

 

در انتهای

          کوی بن بست

 

                            صنوبر      


زهره برقچی